خاطرات پویا و سارا(2)

خاطرات پویا و سارا(2)

به نام خدا
سلام به دوستای گلم
امروز میخوام یه خاطره از منو سارا جونم بگم
بلخره میدونی که این دختره مخمو زده و منو عاشق خودش کرده خخخخخ
یه روز تو یه پستی تو سایت یونی کده دیدم دوتا پسر مزاحم سارا شدن و به مسخره گرفتنش خوب اون زمان ما زیاد با هم راحت نبودیم و مثل یه دوست معمولی بودیم
منم اون لحظه اعصبانی شدم و غیرتی
رفتم با اون پسرا بحث کردم البته اونا خیلی بی ادب بودم ولی من با ادب جواب میدادم و روشون رو کم کردم
بعدش به سارا گفتم چرا با اونا حرف میزنی بهم گفت اخه بیکار بودم خواستم سر گرم بشم
منم گفتم خوب میومدید با من حرف میزدید  کی از من بهتره
هر چند سارا از خداش بود با پسر خوش تیپی مثل من حرف بزنه قبول کرد

بعدش سارا رفت بهشون گفت دیگه اجازه ندارم با شما حرف بزنم
پسرا هم بهش گفتن پویا مختو زد؟


منو سارا هیچ وقت اینو فراموش نمیکنیم
الان یکی از بهترین نامزد های دنیا هستیم
سارا جونم دوستت دارم

 

نوشته:پویا

 


http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQgpclibxHVF4kojIF8V3FVcvDpTpu-lJf9dQHe72xhQ4SPhAJg



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ دو شنبه 14 مرداد 1392برچسب:, ] [ 1:31 ] [ پویا ]
[ ]